معنی از بیماری‌های ویروسی واگیردار

لغت نامه دهخدا

واگیردار

واگیردار. (نف مرکب) مسری. ساری. مرضی که از بیمار به اطرافیان سرایت کند. مرضی بودار. رجوع به واگیر داشتن شود.

فارسی به انگلیسی

واگیردار

Contagion, Transmissible, Catching, Contagious, Epidemic, Infectious, Transmittable


واگیردار (بیماری‌)

Communicable

فرهنگ فارسی هوشیار

واگیردار

(صفت) مرضی که از بیمار به دیگران سرایت کند ساری.

فرهنگ معین

واگیردار

(ص فا.) مرضی که از بیمار به دیگران سرایت کند، ساری.

فارسی به عربی

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

از بیماری‌های ویروسی واگیردار

1021

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری